1151

چه می‌کنه شاطر عباس صبوحی!

مکن دریغ ز من ساقیا شراب امشب
از آنکه ز آتش خود، گشته ام کباب امشب

در ادامه می‌فرماید:

به خواب دیده ام آن چشم نیم خوابش دوش
گمان مبر که رود دیده ام به خواب امشب

.

پ.ن: این بزرگوار موقع پختن نون، یکی بغل دستش می‌شونده و شعراش رو می‌گفته که بنویسه :)

1150

در لب‌هایش استخوان داشت، خنده‌هایش شکنجه‌اش می‌داد.

از دامنم رها شد، نارنج رسیده‌ای که به دنبال بهار می‌گشت.

ویولن را آنقدر دستی ننواخته بود، که خودش دلتنگی می‌نواخت.

زیره لای برنج می‌ریخت، به کهیر‌های تنم می‌خندید...

1249

تو چقدر ساده‌ای که خیال کرده‌ای من زنده‌ام، در عالم تو.

1248

اتوبان تهران کرج، یه پیرمردی شلوارشو کشیده بود پایین و داشت کنار یه بیلبورد تبلیغاتی، می‌شاشید...!

از نظر روحی نیاز دارم که نگاه آدما، همین‌قدر به یه ورم باشه :))

1246

منو مدیرم، نیمی از چت‌مون به بررسی درستی یا نادرستی جمله می‌ره :)) و اینجا هم دست از سرم برنمی‌دارن...

ولی من بچه بودم، فکر می‌کردم بانکی‌ها پول از مردم می‌گیرن و خودشون خرجش می‌کنن! بزرگ شدم، فهمیدم که درست فکر می‌کردم :))

1245

برای محل کارم باید توی بانک ملت حساب باز می‌کردم، منم صبح رفتم و هم گفتن سیستم قطعه، هم این که تاییدیه‌ی کد پستی خواستن و نامه‌ی معرفی از سرکارم!

نامه‌ی معرفی رو که شنبه رایگان از بخش مالی می‌گیرم، ولی حروم‌زاده بازی جدید، تاییدیه‌ی کد پستی هست... وارد سایت اداره پست می‌شی کد پستیت رو می‌زنی، آدرس رو میاره و برای تایید ۱۱ هزار تومن ازت می‌خواد :) یعنی به هر حال یه چیزی رو بهانه‌ی دزدی می‌کنن...

در صورتی که این سیستم یکپارچه، به صورت رایگان، زیر دست اداره‌های دولتی برای انطباق آدرس و کد پستی بود ولی خب خرج تریاک آخوندا زیاده باید از مردم یه جور دیگه دزدی کنن!

پ.ن: عصبانی بودن ناشی از بانک رو قبرستون شست...!

1244

آخر هفته‌ی آدمای عادی:

کوه رفتن، دورهمی دوستانه یا خانوادگی، کافه یا رستوران رفتن، به دل طبیعت رفتن، خوابیدن، مهمانی دادن و و و

آخر هفته‌ی من: (دوربین بی کیفیت نیست، هوا تا دسته آلوده‌س)

1243

حالا اون ۶ کلاسه‌ی هلی‌کوپتر سوار، موقعی که هوا این‌جوری آلوده می‌شد، می‌گفت: دستور می‌دم که اوضاع رو درست کنید!

(آخرم معلوم نشد به کی دستور می‌ده و با کیه!)

این بزرگوار تا همین حد هم همت نمی‌کنه، لعنتی حداقل وانمود کن یکم اوضاع مملکت برات مهمه :)))

1242

- انگار حالت بهتره...!

+ یه تراپیست فوق‌العاده پیدا کردم، خیلی کمکم کرده.

- واقعا؟

+ آره فقط یه نقطه ضعفی داره...

- چی؟ ویزیتش گرونه؟

+ نه ویزیتش که رایگانه...

- چقدر عاااالی... پس نقطه ضعفش چیه؟

+ دارو‌های ضد افسردگیمو که می‌خورم دیگه نه می‌بینمش، نه می‌شنومش!

1241

دنبال یه مترسک واسه میز کارم می‌گشتم، که این دلبر رو پیدا کردم... فقط پرنده‌ی توی قلبش :) امیدوارم تا حقوق می‌گیرم تموم نشه...

1240

در زیر خاک چون دگران ناپدید شو

این است چاره‌ی تو چو جانان پدید نیست

+

من سر کارمم، آقا عطار رو با خودم میارم :)

آنا دیشب پیام داد که مقدار زیادی قرص خورده و امروز جواب نمی‌ده و گوشیش در دسترس نیست... فقط دوست ندارم مرده باشه... من خسته شدم انقدر "از دست دادم" حتی نمی‌خوام آدمای غیرصمیمی و معمولی زندگیم رو از دست بدم...

کمرم پودر میشه اگه چیزیش شده باشه...

پ.ن: با پدرش حرف زدم، گویا خوبه...

1239

مثل بچه‌ای گریه می‌کرد که انگار تمام کابوس‌های بزرگسالی‌اش لو رفته بود...!

1238

شازده کوچولو از کرگدن پرسید؛ از کجا بفهمم به مقصد رسیدم؟

کرگدن گفت؛ وقتی همه رهات می‌کنن و تازه گم شدن آغاز می‌شه، یعنی به مقصد رسیدی.

عکس امروز، موقع برگشت

باید به این موضوع توجه کرد که من ۶ صبح باید بیدار شم و برم سرکار و از اون طرف ۶ عصر تعطیل شم و از یک ور دیگر من هنوز نخوابیدم و قرار هست روز کاری پاره‌کننده‌ای داشته باشم :))

نصفه شبی، یاد اون ویراستار بزرگوار افتادم که چون توی متن براش قلب سبز (💚) فرستاده بودم؛ فرداش بهم پیام داد:

"امیدوارم به من احساسی نداشته باشید، من نمی‌توانم شریک عاطفی کسی باشم."

پدرسگ بی‌جنبه، من برای همه‌ی همکارام به نشونه‌ی تشکر، قلب سبز می‌دم... چرا باید به تو توهمی حسی داشته باشم :|؟ اونم وقتی توی چت هنوز "شما" خطابت می‌کنم؟! :| حداقل می‌ذاشتی قلب قرمز بدم :))) حداقل می‌ذاشتی چندتا قلب بدم :)))))

1237

حس می‌کنم یه لباس فراموش شده روی یه بند رخت توی ناکجا آبادم، بهم سه یا چهارتا گیره‌ی لباس زدن که منو حتی بادم نبره... ولی کسی‌ام سراغم نیومده...

ولی شب که می‌شه آستینای بلندم رو توی باد تکون می‌دم و یه سایه می‌سازم که انگار داره می‌رقصه... فراموش شده‌م ولی بزمم ادامه داره :)

1236

می‌خواستم به یه سایت انگلیسی زبان، درخواست بزنم. حوصله نداشتم متن فارسیش رو ترجمه کنم، دادم گوگل ترنسلیت... آخر نامه نوشته بودم؛

"با تشکر

کیمیا توانا"

و ترنسلیت بزرگوار، زحمت کشیده بود و اسم و فامیلم هم ترجمه کرده بود؛ Powerful Alchemy :)))))))

تصور مسئول درخواست اون سایت، وقتی بفهمه نامه رو Powerful alchemy زده، بسیار دیدنیه :))))

1235

نبودیم عزیز مصر در زندان عدم

پس از تو، شدیم مرید رقصان بی‌قدم

+

توی دفترچه شعرم پیداش کردم و چند ساعتیه دارم فکر می‌کنم، اینو برای چی گفتم...؟ کاش یه خونی توی رگام بیاد و به شعرام نظم بدم...

1234

زن‌داییم به تازگی سرطان گرفته و مراحل شیمی‌درمانی رو طی می‌کنه؛ تعریف می‌کرد برای تهیه‌ی دوتا آمپولش رفته هلال احمر و هزینه‌ی جفتش با بیمه شده ۱۵ میلیون!

می‌دونی من از مرگ نمی‌ترسم، ولی وقتی قیمت دارو و درمان رو می‌بینم، به شدت از مریضی می‌ترسم...! احتمالا باید یک پلن B بچینم... مثلا یه کلت یا هفت‌تیر بگیرم، برای وقتی که بیماری پر‌هزینه‌ای گرفتم!

1233

امروز یه بزرگواری سوار مترو شده بود که بینیش رو به تازگی عمل کرده بود، یعنی چسب داشت هنوز. توی شلوغی مترو انقلاب سوار شده بود، هی می‌گفت: وای خانوما به من نخورین، وای دماغم نباید ضربه ببینه!

خیلی دلم می‌خواست در حالی که با چکمه‌هام توی دماغش می‌کوبم بهش بگم؛ لعنتی هزینه‌ی جراحی بینی توی تهران، میانگین ۳۰ میلیونه...! یکم دیگه می‌ذاشتی روش و یه ماه اسنپ می‌گرفتی که بعد عمل نخوای بپری توی مترو و کون ما رو با دماغت، پاره کنی!

1232

روی میز کار یک کرگدن، باید یک کرگدن باشد :))

1231

بی‌راهه‌ای که مرا به مقصد رساند، جنون ناشی از بیهودگی بود.

1230

پنجره رو باز می‌کنم؛ باد مثل یه مرد مست میاد و بهم سیلی می‌زنه... پنجره رو سریع می‌بندم، صدای سوز خنده‌ش از لای پنجره به گوشم می‌رسه...!

یکم دیگه مست کنه، طوفان می‌شه و لباس‌هایم را می‌درد!

1229

من از روی بانو شیدا خجالت می‌کشم ولی جای سوم استخدام شدم (این پست)

خاطره‌ی روز اول یکم نامتعارف هست، ولی صمیمیت شدیدی بین من و مسئول دفتر پیش اومد (خانوم بودن.).

خیلی مغموم به بچه‌ها می‌گفتن که حال نداره تا درمانگاه بره آمپول بزنه و کاش یکی بلد بود...! منم بهش گفتم؛ اگه خیلی ضروریه بده بزنم!

و در روز اول کاری خود، آمپول همکار خود را زدم و گوشه‌ای از باسن مبارکش را دیده و همین امر صمیمیتی بین ما به وجود آورد :)))

پ. ن: شرکت خوبیه ولی یکم راهش دوره :)

جای چس ناله، همین آهنگ Prime Circle کافیه!

Prime Circle - As long as I am here

می‌دونم برم خونه، خشابی قرص می‌خورم... حجم این فشارا کم نمی‌شن و خونه، بدترین تبعیدگاهه... ولی جای دیگه‌ای ندارم...

1228

ولی من کافه بزنم، پوزیشن شغلی "گوش دهنده" رو بهش اضافی می‌کنم، یه شخص بدون حاشیه و آروم، کنار کافه می‌شینه و هرکی بخواد می‌تونه باهاش درد و دل کنه (هزینه اضافی نداره)، از طرفی اگه کافه بزنم، کسی توش بخواد تولد بگیره، سالگرد بگیره یا خواستگاری کنه رو با تیر می‌زنم :))))

پ. ن: کسی‌ام گل یا پوچ یا مافیا بخواد بازی کنه، تو باغچه پشت کافه، چال می‌شه :)))

1227

باورم نمی‌شه که صبح اونقدر سنگین بودم که جای بانک، رفتم قبرستون، بعدم اومدم شرکت که استعفامو بنویسم و کلید تحویل بدم که مدیرم نبود... کلی لغت توی سرم هستن که شوق شعر شدن دارن، اما فکرای پریشونم، مثل پیف‌پاف، تار و مارشون می‌کنه و از طفلکیا نهایت چند تا نقطه می‌مونه!

...